گفتگو با امير سرتيپ ستاد رضا خرم طوسي
درآمد
ويژگي هاي بارز اخلاقي و اخلاص و تدين بالاي شهيد صياد شيرازي نکته اي است که همه شاگردان ايشان، از سال هاي قبل از انقلاب به آن آگاهي داشتند و به همين دليل به سوي وي جلب مي شدند. خدمت مخلصانه و تقيد به اجراي احکام دين و توصيه ديگران به امر به معروف و نهي از منکر، از او چهره اي ساخته بود که مايه اميدواري مبارزان مي شد. در اين گفت وگو به گوشه هايي از اين ويژگي ها اشاره شده است.
چگونه و از چه زماني با نام شهيد صياد شيرازي آشنا شديد؟
پس از سقوط هواپيماي شهيد نامجو و همراهان ايشان، شهيد صياد شيرازي به فرمان امام، فرمانده نيروي زميني و فرمانده دانشکده افسري شدند. در سال 60 که خدمت ايشان رسيديم، سرگرد بودند و آثار شجاعت و رشادت و تدين در ايشان به وضوح ديده مي شد. ايشان در ميادين مختلف و در عرصه هاي گوناگون حضور داشت و من هميشه به ويژگي هاي اخلاقي ايشان غبطه مي خوردم. پيوسته فراجناحي عمل مي کرد و شخصيت هاي کار آمد را بر مي گزيد. با شخصيت هاي زيادي از اهل علم و عرفان مصاحبت داشت. از جلمه با آقاي عسگر اولادي به عنوان شخصيتي مبارز و متدين در ارتباط بود.
از دوره دانشجويي چه خاطره اي از ايشان داريد؟
ايشان فرمانده ما بودند. آن چيزي که به يادم مانده، اقتدار ايشان به عنوان فرمانده، نحوه اجراي مراسم صبحگاه، شيوه بيان و ويژگي هاي برجسته اخلاقي شان بود. قبل از انقلاب براي همه تعجب آور بود اگر کسي درس و کلاس را با نام خدا و احاديث شروع مي کرد، اما ايشان که در آن زمان به عنوان مشاور مرکز دانشکده توپخانه اصفهان تدريس مي کرد، هميشه کلاس زبان انگليسي يا آموزش هاي فارسي را با نام خدا آغاز مي کرد. عظمت شخصيت شهيد صياد شيرازي در اين است که هميشه شجاعت شنا کردن بر خلاف جريان آب را داشت. من قبل از انقلاب در ارتش نبودم، اما انسان هاي شريفي چون شهيد صياد شيرازي در ارتش بودند. ايشان پس از انقلاب به عنوان يک استاد برجسته تکاور، در مقابل بني صدر ايستاد و او هم ايشان را خلع درجه كرد. كسي كه در ارتش بوده است، عظمت كار ايشان و حق طلبي شان را به خوبي درک مي کند. شهيد صياد از اين جهت همواره براي من شخصيت متفاوت و ممتازي بود. او انساني متعبد و مخلص و مجاهدي واقعي بود که در تمام صحنه ها، حضور مؤثر داشت.
از روابط ايشان با علما نکاتي را ذکر کنيد.
تا آنجا که من مطلع هستم، شهيد صياد با آقاي مصطفوي، مرحوم حجت الاسلام والمسلمين علي دواني و در ميان عرفا با آيت الله بهاءالديني و آيت الله العظمي بهجت ارتباط داشت. همچنين با حضرت امام و آيت الله توسلي در ارتباط دائمي بود. پيوسته به دانشجويان و همکارانش توصيه مي کرد که هوشياري سياسي و نظامي خود را حفظ کنند و در رعايت احکام و شئونات ديني و اخلاقي بکوشند. ايشان هميشه در درس حاج آقا مجتبي تهراني حضور پيدا مي کرد. ارتباط معنوي وي با آيت الله بهاءالديني بسيار قوي بود. گاهي از جبهه که برمي گشت، ساعت 2 و 3 نصف شب به خانه ايشان مي رفت و همين که پشت در مي رسيد، آيت الله بهاءالديني در را باز مي کردند و مي گفتند، «بفرما! چاي حاضر است. » تلفن و موبايل و اين چيزها درکار نبود و اين مسئله حقيقتا ً از کرامات ايشان بود.
از شيوه هاي رفتاري و اعتقادي شهيد صياد شيرازي نکاتي را بيان کنيد.
ايشان بسيار زاهد و ساده زيست و مثل يک روستايي، داراي يک زندگي معمولي بود. او هر هفته برنامه هاي سفر خود را به گونه اي تنظيم مي کرد که بتواند از جنوب، خودش را به تهران برساند و در درس هاي روز چهارشنبه و جمعه شرکت کند. خود من يک وقت مي بيني دو سه هفته پشت سر هم نماز جمعه مي روم و يک هفته نمي روم. اما شهيد صياد حتي يک بار هم نماز جمعه را ترک نکرد. معمولاً هم با ماشين خودش مي آمد، آن را در يک گوشه مي گذاشت و بعد ميان مردم، گم مي شد. اعتقادات انسان يک پوسته دارد و يک مغز. اينها هر کدام خاصيت خودشان را دارد. اين مجموعه با هم است که خاصيت دارد. اگر فقط پوسته باشد، جز اينکه به کار سوزاندن بيايد چه فايده اي دارد؟ شريعت ما، فقه ما، احکام ظاهري ما از جمله نماز و روزه بايد مغز و حقيقت و لايه مرکزي داشته باشند. اصل اينهاست. دل بي ولايت و بي توحيد به درد نمي خورد. اين دوتا مکمل يکديگرند. نمي توانيم بگوييم کدام بهتر است. مغز بدون پوسته، آسيب پذير است، پوست بدون مغز هم به درد نمي خورد.
از برخوردهاي ايشان با مظاهر ظلم چه خاطره اي داريد؟
شهيد صياد يک مجاهد به تمام معنا و انساني قرص، با صلابت و نفوذ ناپذير بود. گاهي به قدري صراحت داشت که توي ذوق کساني که ايشان را نمي شناختند، مي زد. در سطوح بالا که با بني صدر برخورد کرد، در سطوح پايين تر هم ذره اي بي عدالتي را تاب نمي آورد و بلافاصله تذکر مي داد. به هيچ وجه از امکانات اداره استفاده شخصي نمي کرد. در امور اخلاقي و استفاده صحيح از بيت المال، سختگير و دقيق بود. اخلاقش کاملاً اخلاق يک رزمنده مجاهد بود و با احدي رودربايستي نداشت. يکي از کارهاي جالب ايشان اين بود که هر وقت مي خواستند با ايشان مصاحبه کنند، اول دو رکعت نماز مي خواند، بعد مي آمد. همه حرف هايش هم براي خدا بود، به همين دليل هم دلنشين بود.
آيا با والدين ايشان هم آشنايي داشتيد؟
بله، خدمت ابوي ايشان که در ارتش خدمت کرده بودند، رسيدم. انسان بسيار ساده و متواضعي بودند.
از تاثير نقش شهيد صياد شيرازي در جنگ بگوييد.
ايشان انسان خاصي بود. خود من اگر ناچار شوم شب تا صبح نخوابم، اصلاً نمي توانم کلاسم را اداره کنم، ولي ايشان چه در آن دوران، چه به خصوص در دوره جنگ، بارها و بارها مي شدکه تا صبح نمي خوابيد و بعد هم با کارآيي کامل فعاليت مي کرد. او به جنگ خدمت بزرگي کرد. مي توان گفت که با اجازه حضرت آقا، معارف جنگ را پايه گذاري کرد. همه ما در جنگ حضور داشتيم، ولي کمتر کسي جنگ را با همه گستردگي اش مي ديد، به همين دليل هر گروهي سعي مي کرد بگويد ما اين جور جنگيديم، آن جور جنگيديم. شهيد صياد به جاي اين دعواها، طوري رفتار مي کرد که انگار اصلاً در جايي کار نکرده، در حالي که بسياري ازگروه ها را ايشان پايه گذاري کرد. بعد هم که با هماهنگي با حضرت آقا، شروع کرد به نوشتن عمليات ها.
از شهادت ايشان چگونه باخبر شديد؟
آن روز صبح زود بود که رسيديم نيروي زميني. تلفن زنگ زد و شهيد واعظي از پشت خط گفت: « رضا! خبر داري چه شده؟» گفتم. «نه، چه شده؟» گفت، « صياد هم رفت. » راه افتادم و خود را به بيمارستان 505 ارتش در دارآباد رساندم. شهيد واعظي و چند نفر ديگر هم آمده بودند. صحنه عجيبي بود. ايشان در همان لحظات اول شهيد شده بود. پزشکان تلاش خودشان را کردند، اما فايده نداشت. بعد هم که شهيد بختياري آمد. همه شيفتگان و شاگردان شهيد صياد به آنجا آمده بودند. فضاي خاصي بود و همه با پيکر خونين مراد خودشان مواجه شدند.
و سخن آخر
شهيد صياد شيرازي کسي بود که هيچ وقت تسليم شرايط نشد. قبل از انقلاب، يک تنه در محيطي که مبارزه ممنوع بود، فعاليت مي کرد و در محيطي که بيان حق رواج نداشت، بندگي خدا را مي کرد و به دين و احکام آن تقيد داشت. او در محيط ارتش بر سر اعتقادات و افکار خود ايستاد و تزلزل نشان نداد. من هر وقت به اين کوه استوار نگاه مي کنم، منظره با شکوه يک پدر نسبت به فرزندانش را مي بينم که ميراث او براي فرزندانش يک ميراث عظيم فرهنگي است. شهادت ايشان هم مثل حياتش، موج آفرين بود و احساس دلسردي و شکست را از خاطره ها زدود. با وجود امثال ايشان، شکست معنا نداشت.
منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 30 - 29
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}